اندر احوالات چارگون
|
بعد از حمد خدای متعال |
|
از شمای دوست می پرسم حال |
|
می فرستم بر رسول او درود |
|
وصف حال خویش را خواهم سرود |
|
« پوردارا » ! بنده خوب خدا ! |
|
بر تو باد از من درود و صد دعا |
|
باز هم پیغام دیگر داده ای |
|
بس که ای جان برادر ساده ای ! |
|
کرده ای تاکیدها بر چارگون |
|
آه از بدشانسی و بخت نگون |
|
مانده ام حیران در این دشت کویر |
|
چون مگس در تور اینترنت اسیر |
|
یاد بادا روزگاران کهن |
|
وقتها خوش بود چون گل در چمن |
|
بود خاطرهای مردم سبز و شاد |
|
نامه را می شد به دست باد داد |
|
گر زمستان نامه می بردی چاپار |
|
بود امید رسیدن تا بهار |
|
یاد پرواز کبوترها به خیر |
|
شاد میکردند دلها را به سیر |
|
لیک با « تکنیک » چون گشتیم یار |
|
زین تجدد گشته ما را کار، زار |
|
کرده ام از شدت اندوه تب |
|
جان من را می رساند « وب » به لب |
|
هست دائم کار آن « گشتن به روز » |
|
می شود طی، روزهای ما به « سوز » |
|
تا شدم همچون جوانان « کاربر » |
|
نیستم دیگر چو سابق « کارگر » |
|
کاش از تکنیک می گشتم رها |
|
باد هم می برد پیغام مرا |
|
می رسد دستور از مافوق چون |
|
می شوم چون مرغ بسمل سرنگون |
|
مایلم اجرا کنم اما چه سود؟ |
|
این ترِ نِت را گسسته تار و پود |
سرکارخانم کارگر ابرقویی - رئیس مرکز آموزش علمی-کاربردی ابرکوه
